●
ميوه ی ممنوعه
سلام
پنجشنبه ی اين هفته توی جلسه پارک لاله يه سری دوستان قديمی رو زيارت کردم که منو به دو سال پيش بر گردوندن.تابستان هشتاد و يک و جلسات شعر فرهنگسرای بانو.
اتفاقاٌ پنجشنبه به درخواست بعضی از بچه ها چند تا از -گلاب به روتون- کتابام هم همراهم بود و همه چيز و همه کس منو به اون روزها برد.
خب يه غزل از اون موقع که با حال و روز الآنم هم زیاد فاصله نداره می نويسم تا ببينيم چی ميشه:
آسمان خم می شود پيش نگاه نيلی ات
نور می رقصد در اين افسونگر قنديلی ات
عاشقی - آن ميوه ی ممنوعه- مثل سيب سرخ
مانده در دستان حوا زاده ی قا بيلی ات
مثل هر شب می وزی و کوچه بالا می برد
دست تسليمی برای چشم عزرائيلی ات
ای دل بيچاره ! ساکت می شوم وقتی که تو
غم تلاوت می کنی با هق هق ترتيلی ات
نازنينم! کاشکی يک بار ديگر می شکفت
روی درد گونه هايم بوسه های سيلی ات
مهر ۸۱
اين روزا بيشتر از هر موقعی احتياج به دعا دارم. فراموشم نکنين....يا علی
اينجا نظر بدين - ردپاي دوست
□ نوشته شده در ساعت 8:53 AM توسط <رضا سیرجانی>