●
شعر سرخ فریاد
.
.
.
یک ترانه،یک غوغا، روی نیزه می رقصد
یک طلوع بی همتا روی نیزه می رقصد
یک غزل که دستانش بوی بی کسی دارد...
آشناترین تنها روی نیزه می رقصد
ضجّه ای سکوت آمیز ، توی خیمه می پیچد:
" عمّه جان ! سرِ بابا روی نیزه می رقصد؟!!"
شعر سرخِ فریاد است... این دهان خشکیده
آتشی که بی پروا روی نیزه می رقصد
مثلِ بیت روییدند،لاله های طوفانی
یک قصیده از دریا روی نیزه می رقصد
خاطرات چشمانم ، لحظه های " صفّین" است
لحظه ای که قرآنها روی نیزه می رقصد
.....اردیبهشت 1378
.
.
پی نوشت :
محرم امسال حال غریبی دارم!خدا توفیق دهد که نذرم را ادا کنم.
اينجا نظر بدين - ردپاي دوست
□ نوشته شده در ساعت 11:41 AM توسط <رضا سیرجانی>