●
سرنوشت کاشان نه!...اهلِ قریه ای از آن حوالی ام
یعنی که یک دهاتی ام و دست خالی ام
در تار و پود خاطره هایم نشسته است
گرد و غبار کودکی و خردسالی ام
من مادری نداشتم اما شنیده ام
فرزندِ دست های زنانِ اهالی ام
کارم همینکه نقش تو را صبح تا غروب
می بافم عاشقانه به دارِ خیالی ام
جای غذا - به دست تو- « پا » خورده ام عزیز!
پس طعمِ دردِ عشق، شده خوب حالی ام !
اینجا لگد بزن که من آدم نمی شوم...
تا با صدای پا ، نَدَهی گوشمالی ام
موها - نه ریشه ها- به تنم راست می شود
چون می کند هوای تو حالی به حالی ام
*
اصلاً به من نیامده عاشق شوم… بخند
امشب به سرنوشت من و خوش خیالی ام :
روزی به روی « دار » به دنیا بیایی و ...
عمری به گوش خویش بخوانی که ...قالی ام
اينجا نظر بدين - ردپاي دوست
□ نوشته شده در ساعت 10:43 AM توسط <رضا سیرجانی>
●
امان از زیبایی!
اینو فقط کلاسیک کارا بخونن :
تا حالا شده یه بیت بگین، بعد هر چی به در و دیوار بزنین ،نتونین یه شعر کامل از توش در بیاین؟ تا حالا شده قافیه طوری در مونده تون بکنه که بهترین بیتها تون رو نیمه کاره رها کنید؟ ببنیم اصلاً تا حالا شمردین چند تا تک بیت ناب دارین که به هیچ دردی نمی خورن؟ آهان!!... من یه راهی بهتون می گم که بتونین این تک بیتای مرده رو از زیر خاک بیرون بکشین و زنده کنید!!!! می گین چطوری؟!!..صبر کنید...میگم!
اینو فقط سپید کارا بخونن :
همه خوب می دونیم که حداقل توی عالم بلاگستان ، مسابقه «بالی برای پرواز» که به قول ابداع کنندگانش اولین مسابقه طرح نویسی فارسی در دنیا بود، تحول انکار ناپذیری رو ایجاد کرد و بی اختیار باعث شد که خیلی از استعدادهای ناشناخته بلاگرها کشف بشه. من به جرئت می تونم بگم الآن قالب طرح برای بلاگرها مثل نفس کشیدن شده. خوندن طرحها ، یعنی ایده های جدید. یعنی یه جور بازی با ذهن و بالا بردن ظرفیت شعری فکرامون ...
خود من به عنوان یک کلاسیک کار، نه تنها روزانه طرحهای زیادی رو می خونم و زمزمه می کنم ، بلکه اگه ببینم مفهوم کوتاهی که توی ذهنم مونده ، اذیتم می کنه و اتفاقاً در وزن هم نمی گنجه حتماً با کلماتش یه خرده ای بازی می کنم و بهش جنبه های شاعرانه می بخشم . اونوقت یه جا یادداشت می کنم.بعد به حساب خودم میگم طرح گفتم!!!! هر کسی برای طرح ، یه تعریفی داره اما همه با این نظر موافقند که طرح یک شعر کوتاهِ کوتاه کوتاهه!
حالا اینو همه بخونن :
یه مسابقه جالب برای شعرهای کوتاهِ کوتاه . من هیچ چی نمی گم همه چیز اینجاست فرصت رو از دست ندین :
اینهم وبلاگ نخستین جشنواره شعر کوتاهِ کوتاه دانشجویان کشور
این غزل ده پونزده روزه که ورد زبونم شده! با خودم گفتم چرا فقط من بخونمش! خب شما هم بخونینش :
وقتی خدا بهشتِ معطر درست کرد
از برگ گل برای تو پیکر درست کرد
می شد که مهربان و پر از عشق و با وفا
اما تو را به شیوه ی دیگر درست کرد
یعنی برای عشوه ی خونریزت ای عزیز!
ابرو نساخت، تیغه ی خنجردرست کرد
او قصد خیرداشت که زیبایت آفرید
اما قشنگ بودن تو شر درست کرد
بالا بلندِ من، تو کجایی و من کجا!!؟
مارا مگر نه اینکه برابر درست کرد؟!
دانست تا ابد به تو هرگز نمی رسم
روزِ ازل دو چشم مرا تَر درست کرد
با چند استخوان قفس سینه ی مرا
زندانِ بی دریچه و بی در درست کرد
تا خویش را همیشه بکوبد به سینه ام
قلب مرا شبیه کبوتر درست کرد
این شعر هم که مملو از اشک و آه شد
باید دوباره خط زد و از سر درست کرد
مهدی مردانی
بدرود !
اينجا نظر بدين - ردپاي دوست
□ نوشته شده در ساعت 1:50 PM توسط <رضا سیرجانی>