هرم نفسها در گلوی چای می گفت      بوسه زدی بر شانه های استکانم …

رقص

موج

غزل

[ خانه ]
[ پست الکترونيک ]


[لوگو  ]

رقص موج غزل

 




Free Web Counter
کسانیکه از شهرویور هشتاد وسه به آلونکم سر زدند



[آرشيو]

*آرشیو روزانه *

 


[دوستان]


غزل امروز

 واران


خانوم دکتر عزیز


عمه عزیز خودم


روح تکانی


پشت دیوارها


ساحل نشین اشک


کرگدن


آدمک


شاعرانه ها


خون خامه


اتاق 203


می خواهم خودم باشم


آقا طیب


صندلی لهستانی


غزلسرا


باغکوچه


تو اتفاق تازه ای


یک شعر ترش


سایه های شرجی


هفت قدم تا تو


وبلاگ دو نفره


حیات خلوت


معصومیت از دست رفته


بهاراندام


بوتیمار


از مخمل وابریشم


شیدایی


آخرین پنجره


جان غزل


Cut Way


مه آلووود


پلاک هفت


اسپریچو


هویجوری


غزل پست مدرن


وارانی


میرزا قلمدون


زاینده رود


محمد ویسی


دلواژه


باد در موهایش


شب بو


زمستان است


تکرار فرمان نمی تابد


یمگان


پیامبر مجنون


کلاغ زرد روی سیم



ساده دل


رهیاد


ییلاق


ستاره صبح


تیر و کمان


بچه های سده



حدیث لزر غلامی



کالیوه




 

Friday, January 21, 2005

با تو در برف

سلام
بالاخره امتحانها تمام شد..هم امتحانهای دانشگاه، هم امتحانهای زندگی
اینروزها خوبم.
آنقدر که
به خودم حسادت می کنم.

تقدیم به تمام خاطره های گرم و سپید « تو» :

زمین، دو مرتبه همسطح ابرها شده بود
نه!..... آسمان و زمین ، هر دو جا به جا شده بود
سپیدِ مطلق و… یک قرصِ زعفرانی رنگ
شبیه بالونی از سطح آن ، رها شده بود
به ارتفاع خودش بین کوهها زل زد
و خیره ماند... به خطّ افق ، که تا شده بود
کنار دامنه تا قلّه....بعد از آن ، بَر ابر...
مدار ِ دائمیِ ردّ پای ما شده بود
کُتم به دوشِ تو بود و میان دستانم
تمام وسعت آن شانه هات، جا شده بود
صدای چک چکِ برفی که آب می شد، باز
پر از حسادتِ گرمای دستها شده بود
خودت سپیدی و... صفحه ، سپید و ...چشمانت
خطوط اوّل نقاشی ِ خدا شده بود :
دو چشم و ...صورت و..... آن چانه ای که می لرزید
و لب ؛ - نه ! ...غنچه که قبل از بهار ، وا شده بود -
عجیب عینکِ قندیل بسته ام ، بانو !
دوباره عاشق ِ « ها » کردنِ شما شده بود!
میان آنهمه پژواکِ « دوست دارمها»
به افتخارت عجب بهمنی به پا شده بود!!!

دومین روز از بهمن ماه 1383


اينجا نظر بدين - ردپاي دوست





 

 

template designed by www.IranTemp.com