هرم نفسها در گلوی چای می گفت      بوسه زدی بر شانه های استکانم …

رقص

موج

غزل

[ خانه ]
[ پست الکترونيک ]


[لوگو  ]

رقص موج غزل

 




Free Web Counter
کسانیکه از شهرویور هشتاد وسه به آلونکم سر زدند



[آرشيو]

*آرشیو روزانه *

 


[دوستان]


غزل امروز

 واران


خانوم دکتر عزیز


عمه عزیز خودم


روح تکانی


پشت دیوارها


ساحل نشین اشک


کرگدن


آدمک


شاعرانه ها


خون خامه


اتاق 203


می خواهم خودم باشم


آقا طیب


صندلی لهستانی


غزلسرا


باغکوچه


تو اتفاق تازه ای


یک شعر ترش


سایه های شرجی


هفت قدم تا تو


وبلاگ دو نفره


حیات خلوت


معصومیت از دست رفته


بهاراندام


بوتیمار


از مخمل وابریشم


شیدایی


آخرین پنجره


جان غزل


Cut Way


مه آلووود


پلاک هفت


اسپریچو


هویجوری


غزل پست مدرن


وارانی


میرزا قلمدون


زاینده رود


محمد ویسی


دلواژه


باد در موهایش


شب بو


زمستان است


تکرار فرمان نمی تابد


یمگان


پیامبر مجنون


کلاغ زرد روی سیم



ساده دل


رهیاد


ییلاق


ستاره صبح


تیر و کمان


بچه های سده



حدیث لزر غلامی



کالیوه




 

Wednesday, September 08, 2004

چارپاره

اين نامه ، یعنی حرفهایی که در آنها
یک لحظه حسّ انفجار شعر داري
چيزي از احساسات من باقي نمانده
آنوقت از من انتظار شعر داري ؟!

تا آخرين روزي که پيشم مانده بودي
مي خواستم سر را به ديواري بکوبم
گفتي ملالي نيست جز دوريم ، امّا
از لحظه اي که رفته اي من خوبِ خوبم

با آنکه چشم ديدنت را هم ندارم
من مطمئن هستم که تقصير تو هم نيست
آنقدر من بي عقل و احساساتي ام که....
حرفي اگر هم مي زنم ، دست خودم نيست

گفتي تمام مردها .. مثل همند و ...
در گوش من خواندي که « نامردي عزيزم! »
حس ّ پسرها را نمي خواهي بفهمي
اصلاً تو جاي من ؛ ...چه مي کردي عزيزم؟!!

در واقع اين احساس با هم بودن ما
چيزي به جز ارضاي خودخواهي ما نيست
من با خودم روراستم، بايد بگويم :
- نه!!!...جاي رودرواسي و اين حرفها نيست-

ديگر نمي خواهم ميان صورتکها
بر صورتم يک چهره ي ترسو ببندم
دختر! به قرآن عاصيم کردي ، ولم کن!
کاري نکن شمشمير را از رو ببندم


اينجا نظر بدين - ردپاي دوست




 

 

template designed by www.IranTemp.com