●
غزل دو نفره
سلام
یه تشکر ویژه ویژه از دوستانی که تشریف آوردند و شب شعر ما رو مزین کردند.
خستگی از تنمون در رفت وقتی برنامه شب شعر، با متوسط امتیاز ۵/۱۸ از ۲۰ (با اختلاف ۵ نمره) به عنوان بهترین برنامه جانبی کنفرانس انتخاب شد و حتی بالاتر از برنامه های کنسرت، بازدید از برج میلاد و پارک جمشیدیه قرار گرفت.
من تشکر بلد نیستم اما واقعاً دم همتون گرم...مرام گذاشتین!......جبران می کنم.
و اما بعد از شب شعر من توی اتاقم ، میهمان صاحب
اتاق ۲۰۳ بودم.
یهو ویرم گرفت یه غزل نیمه تمام رو براش بخونم. ایشون هم گیر داد و تا غزل رو تموم نکردیم خوابمون نبرد.
نمی گم کدوم مصرع مال کیه اما خب غزل اینه دیگه :
تويی که از همه دل می بری ، حواست هست!؟
نمی توانی از اين بگذری ، حواست هست!؟
غريبه است نگاهت برای من ، اصلاْ ...
شدی شبيه کسِ ديگری ، حواست هست!؟
تمامِ شهر ، کمينگاه گرگ - آدمهاست
آهای! تو مثلاْ دختری! حواست هست!؟
کمی به پشت سرت هم نگاه کن آنوقت
ببين چه کرده سر و رو سری ! حواست هست!؟
حياط هرزه ی دانشکده ، فقط خنديد :
« بدون مقنعه ، زيباتری! حواست هست!؟»
کسی که رنگ شما را سياه ديده و بس
نداشت جنبه ی خاکستری ، حواست هست!؟
خيال می کنی اين چشمها اسير تو اند ؟!!
چقدر ساده و خوش باوری! حواست هست!؟
عوض شو هر چه قَدَر خواستی که من شده ام
«رضا»ی بی همه چيزِ خری ، حواست هست!؟
تو فکر کن که حسودم ، تو فکر کن که بدم
ولی ببين که خودت بدتری ، حواست هست!؟
خيال کرده ای اين سينه ملک شخصی توست؟!!
نه خير ! باز تو مستأجری ، حواست هست!؟
در ضمن من توی شب شعر یه مسابقه طرح کردم که گفتم توی وبلاگ هم بنویسم بد نیست :
به بهترین غزلی که با بیت زیر شروع بشه بهترین جایزه، تعلق می گیره :
« رنگش دوباره بابت آن لب پریده بود
آن استکان که مثل خودم، لب پریده بود»
برسد به دست آقای پستچی اون بالا یا آدرس : r_s_69@yahoo.com
مهلت ارسال : اول مهر ۱۳۸۳
اينجا نظر بدين - ردپاي دوست
□ نوشته شده در ساعت 1:30 PM توسط <رضا سیرجانی>