هرم نفسها در گلوی چای می گفت      بوسه زدی بر شانه های استکانم …

رقص

موج

غزل

[ خانه ]
[ پست الکترونيک ]


[لوگو  ]

رقص موج غزل

 




Free Web Counter
کسانیکه از شهرویور هشتاد وسه به آلونکم سر زدند



[آرشيو]

*آرشیو روزانه *

 


[دوستان]


غزل امروز

 واران


خانوم دکتر عزیز


عمه عزیز خودم


روح تکانی


پشت دیوارها


ساحل نشین اشک


کرگدن


آدمک


شاعرانه ها


خون خامه


اتاق 203


می خواهم خودم باشم


آقا طیب


صندلی لهستانی


غزلسرا


باغکوچه


تو اتفاق تازه ای


یک شعر ترش


سایه های شرجی


هفت قدم تا تو


وبلاگ دو نفره


حیات خلوت


معصومیت از دست رفته


بهاراندام


بوتیمار


از مخمل وابریشم


شیدایی


آخرین پنجره


جان غزل


Cut Way


مه آلووود


پلاک هفت


اسپریچو


هویجوری


غزل پست مدرن


وارانی


میرزا قلمدون


زاینده رود


محمد ویسی


دلواژه


باد در موهایش


شب بو


زمستان است


تکرار فرمان نمی تابد


یمگان


پیامبر مجنون


کلاغ زرد روی سیم



ساده دل


رهیاد


ییلاق


ستاره صبح


تیر و کمان


بچه های سده



حدیث لزر غلامی



کالیوه




 

Wednesday, September 22, 2004

پادشاه فصلها پاییز

امروز با صدای ممتد دو تا کلاغ بیدار شدم. گفتم چه خبره !؟؟؟...تازه یادم اومد پاییز شروع شده!سلام بر پاییز!
خب اگه اوضاع کامپیوترم خوب بود قطعاً زودتر به روز می کردم. اما چه کنیم که به قول ناصرالدین شاه همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید.
می خواستم از شبهای شهریور بنویسم و از دوستانی که اونجا دیدم .اما دیگه هم مجال نیست هم وقتش گذشته . فقط می گم : دیدن داداش خودم علیرضا بدیع ، سرور خودم ایلشن جلاسی و استاد خودم سید هانی به بیست و پنج هزار تا جایزه ای که امثال آقایان ...... بدهند می ارزید!!! چه برسد به سوریه!!!
کاش اقلاً دوستانی که جایزه گرفتند پیش از مراسم اهدای جوایز شعر خوانی نمی کردند که اینقدر ...... بی خیال!!!
اما خدا وکیلی جشنواره های شعر، برای من که فقط حلاوت دیداردوستان دیده و نادیده بوده و شبهای شهریور از این نظر عالی بود.

و اما شعر :
من چند روز پیش به یه وبلاگ دعوت شدم و از شعرهای دوست عزیزم « حمید سهرابی » کلی کیفور شدم. قرار شد بیام و توی وبلاگم راجع به شعراش بنویسم که دیدم بعله! توی مسابقه من هم شرکت کرده. خب من همیشه میگم شعر، شناسنامه شاعره این یکی از غزلهای آقا حمید :

عکس خيس تو گريخت از فضای آينه

شد ترک ترک ترک جای جای آينه

چنگ های آينه روی گردن زمان

جنب انعکاس تو اشک های آينه

دور از دو چشم من رفته تا نگاه تو

ليک مانده روی راه جای پای آينه

يک دقيقه بعدِ تو آسمان سکوت شد

از غم شکستن بی صدای آينه

توی کوچه های شب سايه ای که خم شده

دست های چاک چاک ... تکه های آينه


اینهم وبلاگ آخرین پنجره


اينجا نظر بدين - ردپاي دوست




 

 

template designed by www.IranTemp.com