●
پادشاه فصلها پاییز
امروز با صدای ممتد دو تا کلاغ بیدار شدم. گفتم چه خبره !؟؟؟...تازه یادم اومد پاییز شروع شده!سلام بر پاییز!
خب اگه اوضاع کامپیوترم خوب بود قطعاً زودتر به روز می کردم. اما چه کنیم که به قول ناصرالدین شاه همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید.
می خواستم از شبهای شهریور بنویسم و از دوستانی که اونجا دیدم .اما دیگه هم مجال نیست هم وقتش گذشته . فقط می گم : دیدن داداش خودم علیرضا بدیع ، سرور خودم ایلشن جلاسی و استاد خودم سید هانی به بیست و پنج هزار تا جایزه ای که امثال آقایان ...... بدهند می ارزید!!! چه برسد به سوریه!!!
کاش اقلاً دوستانی که جایزه گرفتند پیش از مراسم اهدای جوایز شعر خوانی نمی کردند که اینقدر ...... بی خیال!!!
اما خدا وکیلی جشنواره های شعر، برای من که فقط حلاوت دیداردوستان دیده و نادیده بوده و شبهای شهریور از این نظر عالی بود.
و اما شعر :
من چند روز پیش به یه وبلاگ دعوت شدم و از شعرهای دوست عزیزم « حمید سهرابی » کلی کیفور شدم. قرار شد بیام و توی وبلاگم راجع به شعراش بنویسم که دیدم بعله! توی مسابقه من هم شرکت کرده. خب من همیشه میگم شعر، شناسنامه شاعره این یکی از غزلهای آقا حمید :
عکس خيس تو گريخت از فضای آينه
شد ترک ترک ترک جای جای آينه
چنگ های آينه روی گردن زمان
جنب انعکاس تو اشک های آينه
دور از دو چشم من رفته تا نگاه تو
ليک مانده روی راه جای پای آينه
يک دقيقه بعدِ تو آسمان سکوت شد
از غم شکستن بی صدای آينه
توی کوچه های شب سايه ای که خم شده
دست های چاک چاک ... تکه های آينه
اینهم وبلاگ آخرین پنجره
اينجا نظر بدين - ردپاي دوست
□ نوشته شده در ساعت 3:21 AM توسط <رضا سیرجانی>