هرم نفسها در گلوی چای می گفت      بوسه زدی بر شانه های استکانم …

رقص

موج

غزل

[ خانه ]
[ پست الکترونيک ]


[لوگو  ]

رقص موج غزل

 




Free Web Counter
کسانیکه از شهرویور هشتاد وسه به آلونکم سر زدند



[آرشيو]

*آرشیو روزانه *

 


[دوستان]


غزل امروز

 واران


خانوم دکتر عزیز


عمه عزیز خودم


روح تکانی


پشت دیوارها


ساحل نشین اشک


کرگدن


آدمک


شاعرانه ها


خون خامه


اتاق 203


می خواهم خودم باشم


آقا طیب


صندلی لهستانی


غزلسرا


باغکوچه


تو اتفاق تازه ای


یک شعر ترش


سایه های شرجی


هفت قدم تا تو


وبلاگ دو نفره


حیات خلوت


معصومیت از دست رفته


بهاراندام


بوتیمار


از مخمل وابریشم


شیدایی


آخرین پنجره


جان غزل


Cut Way


مه آلووود


پلاک هفت


اسپریچو


هویجوری


غزل پست مدرن


وارانی


میرزا قلمدون


زاینده رود


محمد ویسی


دلواژه


باد در موهایش


شب بو


زمستان است


تکرار فرمان نمی تابد


یمگان


پیامبر مجنون


کلاغ زرد روی سیم



ساده دل


رهیاد


ییلاق


ستاره صبح


تیر و کمان


بچه های سده



حدیث لزر غلامی



کالیوه




 

Friday, July 09, 2004

آه ! سهم من اينست

خب ديگه موقعش شده كه پنجره هاي اين وبلاگ رو باز كنم و بذارم يه كم هوا بياد تو…اونقدر بوي غذا و آتن و المپيك گرفته كه داره حالم رو بهم ميزنه.

بهتره برم سر شعر گفتنم . ما رو چه به اين كارا !!!

اين هم يك غزل دست به نقد و البته آماده ي نقد :


ميان پنجره ها ، آسمان همين قدر است
دوباره فاصله ي من از آن همين قدر است

كنار پنجره تا ميز آشپزخانه
براي من كه هميشه جهان همين قدر است

دوباره با تو و يك شعر ، لقمه مي گيرم
كه توي خانه مربا ونان همين قدر است

تمام عكس خودت را بريز در حلقم
اگر چه ظرفيت استكان همين قدر است

تو را به وسعت اينجا ، به وسعتِ . . . ؛ آخر
حياط خانه ي تهرانمان همين قدر است !

همينكه پرده ميفتد ، « فروغ» مي خوانم
هميشه سهم من از آسمان همين قدر است


اينجا نظر بدين  ردپاي دوست






 

 

template designed by www.IranTemp.com