●
! شعر و المپيك
سلام
اول بذارين يه داستان براتون بگم كه بعداً نگين نگفتي :
عرضم به حضورتون جشنواره پرشين بلاگ از 19 تا 21 خرداد در سالن همايشهاي وزارت امور خارجه برگزار شد.
مسابقه اي كه در اين جشنواره اعلام شد، مسابقه اي بود با نام « و من به ساعت يك انفجار نزديكم» و حدود 30 تا شركت كننده با سرودن ( يا بهتر بگم ساختن) غزلهايي كه اين مصرع در اون باشه ، در اين مسابقه شركت كردند.
اختتاميه اين جشنواره ديشب برگزار شد و منكه عروسي دايي نازنينم بود ، چون از يوسف آباد تا نياوران رفتن رو مساوي با دست از پا درازتر برگشتن، مي ديدم ، توي خونه موندم.
حالا بچه ها مي گن (منكه باور نمي كنم) توي اختتاميه علاوه بر اينكه غزل من به عنوان يكي از 6 برگزيده بوده و يك سكه جايزه گرفته ، يه قرعه كشي عجيب و غريب براي جايزه « تور المپيك آتن» ، انجام شده و اسم من مفلوك زبون بسته از گردونه در اومده !!!!!!!
اينكه من بابت صحت و سقم اين قضيه چه رنجها كشيدم و ديگرون رو چه قسمها داد ، بماند اما كم كم داره باورم ميشه.
اومدم سه تا نكته رو بگم و برم :
1 – از اونجاييكه ورزش و شعر دو مقوله جدا از همند و به عقيده من آدم يا شاعر ميشه يا ورزشكار و از طرف ديگه من عيد همين امسال با يك تور دانشجويي سرتاسر اروپا از جمله شهر كوچولو و قشنگ آتن رو ديده بود تصميم گرفتم روي هزينه اين سفر حساب ديگه اي باز كنم.
خوشبختانه يا بدبختانه هنوز دستم توي جيب باباجانه و از خرج زندگي سر در نميارم اما وقتي به حرفهاي بعضي از بچه ها كه براي خريدن يك كارت اينترنت هم مشكل دارند ، گوش ميكنم، خجالت مي كشم.
فكر من اين بود كه با 3ميليون و چند صد هزار تومن ميشه 10 سال مسابقه شعر برگزار كرد.گفتم يه كاري مثل كاري كه نوبل كرد مي تونه عالي باشه. اما ديدم با اين كار هم زيادي براي خودم كلاس ميذارم. هم حالا حالا ها قصد مردن ندارم…
هزار و يك ايده و نظر داشتم اما متاسفانه تيرم به سنگ خورد….
الّا و للّه هرچي خواهش و تمنا كرديم ديديم از هزينه سفر خبري نيست . گفتند يا بايد تور المپيك آتن رو بري يا اصلاً بي خيال همه چي بشي!!!
مثل اينكه خدا – كه قربونش برم هميشه از آسمون واسه ما مي فرسته ونعمت پشت نعمت شرمنده مون ميكنه- خواسته كه امسال يه غزلسراي ايروني وسط اونهمه ورزشكار بر بخوره و به قول امروزيا يه كم گفتگوي تمدنها انجام بده….!
2 – گفتم حالا ديگه موقع اينه كه سكه رو بدم به كسي كه حقشه. من غزل 22 رو خدا شاهده بدون اينكه شاعرشو بشناسم به عنوان گزينه اولم انتخاب كردم…بعد از اينكه شنيدم جزو 6 تاي اول هم انتخاب نشده، شاخ در آوردم.
يه مدت كه گذشت گفتم زشته بهتره شاعر غزل 22 رو بيخيال شم . سكه رو به اولين كسي بدم كه خبر جايزه رو بهم داد…
جالب اينجا بود كه هر دوي اينها يكي بودند…
پس من رضا سيرجاني فرزند اسدالله جايزه سكه بهار آزادي خودم را با احترام به زحمتهاي « امير مرزبان» عزيز به دوست خوبم «مهدي نقي پور» هديه مي كنم و از اين بابت مطمئنم كه مهدي هم اين سكه رو براي خودش نگه نمي داره و به صاحب واقعيش مي سپاره.
3 – بچه ها از من شيريني خواستند. كامنت دوني من آماده ثبت نام شما براي صرف شام و( اگر تعدا خيلي زياد بود ، يه چيزي شبيه شام) احتمالاً در تاريخ پنجشنبه 28 خرداد خواهد بود. اگه شماره تلفنهاتون هم بنويسين يا با آقاي پستچي اون بالا ميل بزنين كار منو راحت ميكنين…. در ضمن بعضيا بايد حتما بيان و گر نه هيچي ديگه…. به همه خبر ميدم…
در ضمن چون توي امتحاناته تاريخ به هيچ وجه قطعي نيست و يه جوري با هم كنار ميايم…
به همه سروران گرامي «هاني عزيز» ، «فرهاد ماه دوست داشتني » ، تموم داوراي محترم و همه كساييكه واسه اين جشنواره زحمت كشيدن دست مريزاد ميگم و رويشون رو مي بوسم… عرضي نيست
مخلص همتون ورزشكار اعزامي به المپيك آتن در رشته شعر
رضا سيرجاني
اينجا نظر بدين ردپاي دوست
□ نوشته شده در ساعت 1:51 AM توسط <رضا سیرجانی>